عشق ؛ فراتر از عشق

عشق فراتر از عشق متنهای عاشقانه تصاویر عاشقانه داستان عاشقانه دلتنگی ها عشق بی همتا

عشق ؛ فراتر از عشق

عشق فراتر از عشق متنهای عاشقانه تصاویر عاشقانه داستان عاشقانه دلتنگی ها عشق بی همتا

یا علی

شهادت مظلومانه اولین اختر تابناک آسمانهای ولایت و امامت ، سرور شیعیان

حضرت علی (ع) را برعموم شیعیان جهان و پیروان راه آن امام تسلیت عرض می کنم

علی ، شایسته امامت ، فراتر از شهامت

 باز آمد ، باز فرا رسید آن روز که روزی غم انگیز و خاطره ای دردناک در تاریخ شیعیان می باشد

باز فرا رسید آن روز که اشک جدایی دردمندان و نیازمندان و عاشقان علی دوباره بر گونه هایشان

جاری میشود و نفسهایشان در سینه ها حبس و دیگر تپش هیچ قلبی به گوش نمی رسد..!

فرشته ای در آسمانهای ولایت بود ، عشقی برای درد و دل و راز و نیاز در دلها بود!!!

ستاره ای درخشان در آسمانهای تیره و تار بود ، امیدی برای رهایی از کینه ها بود

مرد بود ، با قیرت بود ، آقا بود ، مظهری بود پاک ، عشقی بود ناب و یاوری بود برای فقیران...

در آسمانهای ولایت تک و تنها بود ، عشقی بود که لایق و سزاوار پرستش بود

یک دل صاف داشت ، تکه ای نان و خرما برای روزیش داشت ،

مردی بود که عشق را برای ما معنا کرد ... برای دلها یک دردمند بود ...

در غم های یتیمان و فقیران شریک بود ... در لحظه های گریه همراه با آنها بر گونه های پاکش

اشک جاری بود ... در لحظه های شادی آنهایی که این احساس را کمتر در خود

 احساس می کردند و زمانی که  لبهایشان همچو غنچه می شکفت و بر لبها چهره شادی

 و لبخند می نشست او نیز دلشاد و زنده می شد ...

دوباره کودکان را نوازش می کرد و برایشان قصه های ناب روزگار را زمزمه می کرد ...

 برای یتیمان و بی کسان ، کس و کاری بود ... نجات دهنده ای بود

دوست می داشت شادی دلها را ... و دوست می داشت که همدرد دردمندان باشد

یک فرشته بود که در آسمانهای ولایت و امامت آمد و راه شیعیان را  گشود و درهایی که رو به

بهشت خداوندی را داشتند گشود و آنها را به راه راست و درست هدایت فرمود ...

دلها را  از کینه ها و بی مهری ها پاک کرد  ، او بود که معنی زندگانی را به ما یاد آور شد

وقتی رفت ، وقتی دستهای ما را رها کرد ... وقتی که خداحافظی کرد از ما ...

آن روز ، آن شب و آن لحظه ، دردناکترین لحظه بود ... لحظه های غم و ناله بود

زمانی بود که آسمانها دیگر ستاره ای بر چهره نداشتند تا نورانی کنند شب های سیاه را...

وقتی چشمهای نورانیش را بست بر چهره روزگار و رفت به آن سوی آسمانها ،

فریاد دلها برخاست ... عاشقان ولایتش سراسیمه به دیدار عشقشان آمدند ..

گریه کردند از دوری رفیق روزهای تلخ و شیرینشان ... آه و ناله به سر دادند از دوری سرورشان

لعنت به تو ای وجودی که شیطان تو را وسوسه به کشتن مظهری پاک و

عشقی همیشه پاک کرد. لعنت به شما که امام مظلوممان ، عشق پاکمان و ستاره آسمانهای

 تیره و تارمان را گرفتید ...

و امامی چون علی را از ما دور کردید ... آری لعنت به شما که پاک کردید عشقی را از

دفتر زندگیمان !! 

 

رسم زندگانی

 

 

 

 رسم زندگانی

 

 

زندگی چقدر فراز و نشیب دارد ، همیشه هر لحظه لحظه اش همچو یادی

 

در خاطرت نقش می بندد . لحظه های تلخ و شیرینش ، لحظه های غم و غصه هایش !

 

         لحظه هایی که حتی تصورش را قادر نخواهی بود ، در ذهنت به تصویر بکشی

 

به یاد بیاوری و آن را زنده یاد کنی !

 

به آسمان که چشم می اندازی بغض غریبی گلویت را می گیرد ، می خواهی گریه ات را    

 

از سر بگیری  اما احساس عاشقی در خاطرت نیست ، اشکی نیست که بریزی!

 

عطر و بوی دشت ها ، صدای جیک جیک قناری ها ، آواز مرغ عشق قفس ها !

 

صدای خش خش برگها ، باریدن باران از دل آسمانهای مهتابی و خیره بر زمین !

 

قدم زدن در زیر باران ، نگاه غریبی به آسمان ...

 

طلوع خورشید همیشه تابان ، رسم آسمانهای بی کران

 

رسم زندگانی زیباتر است ، اگر همراه با یار وفادارت نیز همدرد شود و همراز

 

دستهای نازنینش را بفشاری ، و بوسه ای  بر گونه های مهربانش بزنی !

 

رسم زندگانی این است .. همانند شب مهتابی همراه با ستاره های شب هاست

 

برایم باران نشانه ای از وجود پاک اوست زیرا باران بود که دست ما را در دست هم گذاشت

 

بارانی که آموخت به من رسم زندگانی را ، همیشه در خاطرم خواهد ماند تا بدانی

 

تا بدانی که همیشه در قلب من همچو زنجیره قفل شده بر در قصر زندگیم مانده ای !

 

خانه قلبم ، شهر دلم و دروازه قصر زندگیم همیشه بر روی فرشته ای همچو تو باز است

 

همیشه چشم به انتظار قدم های پر مهرت هستم تا مرا از خود شرمنده کنی

 

منتظرت همیشه نشسته است تا دلشادش کنی ، با نگاهی زیبا و تبسمی اندک سرافرازش کنی

 

منتظرت نشسته است ای سپیدکم مثل فرشته آسمانها ، مثل امید دلها

 

عزیزم منتظرت مانده است ...

 

ای یاور همیشه مومن رسم زندگانی را  تیره و تار مکن ، در خاطرت زنده کن

 

ای زیباترین چهره ها که برایم هدیه ای هستی از قلبها !

 

سرور قصرهای زندگیم ، ای شبنم زیبای سوار بر گونه های شقایق

 

ای ناجی قلب سوخته من ، رسم زندگانی را به جای بیاور ..

 

رسم زندگانی را فراموش مکن و یارت را ، یار همیشه چشم به انتظارت را از این

 

بغض ها و اشک های مانده در این بغض غریب رها بخش

 

آری رسم زندگانی خیلی زیباست ، زیباتر است از همه چیز ،

 

 

رسم زندگانی را به جای بیاور ، خیلی زیباست

 

 

 

 

طاعات و عبادات شما دوستان عزیز و مردم شریف ایران قبول درگاه پر مهر حق باشد . التماس دعا    

 

 

عزیزترینی

 

 عزیزترینی

 چشمهایم را که همیشه نظاره گر آن سوی جاده ها می باشد ، می بندم و با خود می گریم !

 اشکهایم قطره قطره از گونه های سرخم بر دل زمین می نشیند

 هر قطره از اشکهای خیسم  مرا به یاد و خاطره آن روزها می برد ، خاطره های آن روز

 دوباره گلویم را به سوی بغض فرا می خواند !

 با خود می گویم که چقدر تنهایم ، با دل غمگین خود به درد و نیاز مشغول می شوم

 مثل آن روزها کسی نیست که با او درد و دل کنم ، حرف دلم را برایش زمزمه کنم

 چشمهایم را که می بندم ، همه جا برایم تیره و تار می شود ، دیار عاشقان در ذهنم

 مجسم می شود !

 لحظه های شادیم دوباره در خاطرم زنده می شوند ،

 شوق اشک ریختن دوباره در وجودم موج می زند…!

 دوباره می خواهم بال و پر پرواز را به سوی آسمانهای آبی باز کنم ،

 دوباره می خواهم لحظه هایم را  از شادی و لبخند پر کنم

 همه کس را تار می بینم ، چشمهایم نیز قدرت دیدن را نیز ندارد !!

 دیگر گریه هایم اثری بر بود و نبود من ندارند ، انگار که نیست و فنا شدنم

  برای یارم ارزشی ندارد !!  پرده چشمهای سیاه و تارم را دوباره باز می کنم ،

  اما باز کسی پیدا نمی شود که به حرف دلنشین من گوش فرا دهد ، مرا نوازش کند ،

  از ته قلب مرا دوست داشته باشد… !

 آری انگار که شکایتی دارم از چشمهای همیشه سیاه و تارم ،

 ای ابرهای سیاه و سرگردان ، ای روزهای شادی و خنده ، ای خاطرات همیشه زنده ،

  من حقیقت زندگی را می خواهم ،حقیقت زندگی نیز یار همیشه زنده و زیبای من است ، 

 او همیشه چشم به انتظار من می ماند ! او خودش بهتر می داند

 آری در برابر آفریننده عشق سوگند یاد می کنم که جز او کسی در خاطرم زنده نیست و

 معشوق هیچ یاری در هیچ دیاری نیستم ،

 من تو را دوست می دارم ، عشق پاک تو را همیشه از خدای خویش می خواهم

 چشمهای آبی تو را می خواهم ، عشق همیشه پاک خودم را دوست می دارم

 پس ای رفیق شب و روز من ، مرهم رازهای زندگی من ، تو از چشمهایم نیز به من نزدیکتری !

 تو از همه چیز و همه کس برایم عزیزتری ، باور داشته باش مهربانم

 برایم عزیزترینی ، نامی زیبا در سرزمینی ، چهره ای زیبا در میان چهره هایی

 کوهی استوار در قله پر فراز و نشب زندگی هستی ، امیدی هستی برای همیشه ،

 آروزیی هستی که در قلب من نهفته ، تو عزیزترینی